به گزارش پایگاه خبری آوای شاهنامه،در میان شاهکار های ورجاوند و بی همانند ادب پارسی، شاهنامه تنها شاهکاری است که میتوان آن را نامه منش و فرهنگ ایرانی نامید. اگر ما ایرانیان به شاهنامه بازگردیم و سرگذشت تبار خود را بر پایه شاهنامه، به روشنی و به دور از تنگ بینی، خشک اندیشی و یکسونگری، بشناسیم، گذشته ای که شکوهمند، شگرف و نازش خیز است، آنچنان توانمند خواهیم شد که بر پایه این گذشته، آینده ای را می سازیم که با آن همسنگ و همساز باشد. فرد ایرانی هنگامی که سرگذشت خود را شناخت، خواهد دانست که ایرانی کیست و چه ارج و پایگاهی در جهان میتواند و می باید داشت، از این روی به آینده ای که با این گذشته ناساز باشد تن درنخواهد داد.
در این زمینه با دکتر میرجلال الدین کزازی، استاد ادبیات فارسی دانشگاه علامه طباطبایی تهران به گفتگو نشستهایم. شاهنامه پژوه نام آور دهها کتاب و مقاله ارزشمند درباره فردوسی و شاهنامه را در کارنامه علمی خود دارد که از جمله آن ها میتوان به « نامه باستان »، « تندبادی از کنج؛ گزارشی از داستان رستم و سهراب شاهنامه »، « خشم در چشم؛ گزارشی از داستان رستم و اسفندیار » و « مازهای راز؛ جستارهایی در شاهنامه »، اشاره کرد.
* راز ماندگاری شاهنامه
دکتر کزازی در گفتگو با آوای شاهنامه با بیان اینکه در میان شاهکار های ورجاوند و بی همانند ادب پارسی، تنها شاهکاری که میتوان آن را نامه منش و فرهنگ ایرانی نامید، شاهنامه است اظهار میدارد: ایران ناب گوهرین را در شاهنامه بازمی توان یافت؛ یعنی ایران را در گسترده ترین معنای آن. اگر روزگاری بخواهیم بدین پرسش، پاسخی سنجیده، ستوار، گسترده و پرورده بدهیم که ایران چیست و ایرانی کیست؟ بزرگترین آبشخور آن شاهنامه است. در دیگر شاهکار های ادب پارسی تنها سویی، رویی، نشانی و نمودی از ایران را می بینیم. من بارها گفته ام که آنچه دیگران به شگرفی و شاهواری سروده یا نوشته اند برآمده از شاهنامه است. نه تنها در ادب حماسی، در ادب نهان گرایانه ایران هم، ادب بزمی و غزل گرایانه پارسی هم، گوهرها، شالوده ها و مایه ها در شاهنامه نهفته است. از همین روی من شاهنامه را نامه منش و فرهنگ ایرانی میدانم که در آن جهان ایرانی نمود یافته است.
* نامه سرگذشت ایرانیان
دکتر کزازی با اشاره به اینکه شاهنامه، نامه سرگذشت ایران است و درست از همین روی نامه سرنوشت ایران هم میتواند بود میگوید: سرنوشت ما گسسته از سرگذشت ما نیست. چون دنباله ناگزیر سرگذشت ماست. آن چه این دو را از هم جدا می دارد تنها در این ویژگی است که سوی مندی در سرگذشت آغاز است و در سرنوشت فرجام. اما شما تا آغاز را، تا آنچه را گذشته است نشناسید، فرجام را، آنچه را خواهد آمد شالوده نمی توانید ریخت. تنها شاهکاری ادبی که می توان آن را نامه سرگذشت ایران دانست شاهنامه است. از همین روی شاهنامه، نامه سرنوشت ایران هم هست. به همین روی شاهنامه از حماسه های دیگر کشورها، همچون مهابارتا یا رامایانا، رزم نامه های باستانی هند هم برتر است زیرا مهابهاراتا یا رامایانا هرگز نتوانسته اند در فرهنگ و منش هندی آن کارکرد گستره ژرف ساختاری را بیابند که شاهنامه در فرهنگ و منش ایرانی یافته است. از این روی من به هرآینگی با باور استوار برآنم که شاهنامه بزرگترین، درخشانترین، مایه ورترین و هنری ترین رزمنامه ایست که تاکنون در جهان پدید آمده است.
* جهان شاهنامه ایرانی است
دکتر کزازی میافزاید که جهان ناگفته پیداست آن چنان پیچیده، گسترده، دارای قلمرو ها و چشم انداز های گوناگون است که به آسانی نمی توان یکی را از آن میان بر کشید و بر دیگران برتری داد. جهان شاهنامه جهان ایرانی است. اگر از شما بپرسید برترین ویژگی در جهان ایرانی چیست ؟ اگر پاسخی هم بدهید بیشتر بر پایه پسند است؛ زیرا جهان ناشناخته تر، پیچیده تر و گوناگون تر از آن است که بتوانیم آن را بدان سان که هست بشناسیم. اما اگر بخواهم به هر روی پاسخی به پرسش شما دهم میتوانم گفت که یکی از ویژگی های بنیادین در جهان و فرهنگ و منش ایرانی هم بازتاب یافته است امید و خوشبینی است. یعنی در اندیشه روزگار بهتر و آینده خوشتر بودن و در اکنون نماندن.
وی ادامه میدهد کسی که میخواهد به درستی شاهنامه را بشناسد و با نگاهی به آیین بدان بنگرد به ناچار میباید سه قلمرو را در شاهنامه از یکدیگر باز بشناسد و بگسترد؛ یکی قلمرو زیبایی شناختی است که به پیکره و ساختار بیرونی و زبانی شاهنامه برمیگردد. دو زمینه دیگر را هم فردوسی از آبشخور های خود ستانده و بی هیچ فزود و کاست، در شاهنامه بازنموده است.
* کارکرد زیبایی در شاهنامه
دکتر کزازی با تاکید بر اینکه کارکرد زیبایی در شاهنامه به گونه ای است که به آسانی نمیتوان بدان راه یافت تصریح میکند: زیبایی در شاهنامه در تار و پود سخن در تنیده است. هم ازین روست که کسانی به خامی و نافرجامی درباره شاهنامه داوری واورنه کرده اند، گفته اند که شاهنامه شعر نیست بدین معنی که هنری و پندارینه و شورانگیز نیست. نظم است؛ بدین معنی که تنها پیکرهای آهنگین دارد. این دید و داوری ناسازِ بی پایهِ وارونه از آنجاست که این کسان، زیبایی های سرشتهِ نهفته در شاهنامه را درنیافته اند. این درست بدان میماند که شما زیبارویی هوشربای را زیبا ندانید، زیرا به هیچ زیوری آراسته نیست. اگر شما زیبایی را تنها در گرو زیور بنهید، از زیبایی سرشتین او ناآگاه خواهید ماند. شاهنامه زیبارویی است پارسا فریب که نیازی به آرایه و زیور ندارد. اگر بخواهید به این پرسش که شاهنامه چرا زیباست پاسخ بدهید به آسانی به پاسخ نمیرسید. مانند چهره ای زیبا که به آسانی در نمییابید راز زیبایی آن در چیست؟ اگر آن چشمان را که آن چهره را به شکوه زیبایی رسانده است از آن چهره برگیرید و در چهرهای دیگر بنشانید آن چهره به ناچار زیبا نخواهد بود. شاید آن چشمان مایه زشتی آن چهره دیگر بشود این است که قلمرو زیباشناختی از دید من در شاهنامه قلمروی است ناشناخته و آکنده از راز.
قلمرو دوم، که فردوسی از آبشخور های خود ستانده است و به ساختار درونی شاهنامه برمیگردد، قلمرو فرهنگ و منش ایرانی است. پیداست که شناخت فرهنگ و منش ایرانی کار آسانی نیست و نیاز دارد به دانایی و آگاهی و پژوهش بسیار. یکی از پرسمان های آسیب شناختی در شاهنامه، که پی در پی با آن روبرو هستیم این است که کسانی درباره شاهنامه داوری میکنند که با فرهنگ و منش ایرانی آشنایی ندارند، از همین رو داوری ها بی پایه و نادرست است.
قلمروی سومین که در میانه این دو جای میگیرد، قلمرو داستان شناختی است که بخشی از آن به فردوسی باز میگردد و بخشی به فرهنگ و منش ایرانی. فردوسی پیکره داستانها را از آبشخور ها ستانده است و در رخداد ها و چهره ها کمترین دگرگونی روا نداشته است. اما شیوه بازگفت داستان که کاری است زیبایی شناختی و هنرمندانه، آفریده اوست. اینکه رخدادی را گسترده و مایهورانه بسراید و رخدادی را شتاب زده و کوتاه، از شگردهای داستان شناختی است که ما در داستان های شاهنامه میبینیم، اما رخدادها همان است که بوده است. ولی کسانی که خام درباره شاهنامه داوری میکنند، این سه قلمرو را با هم می آمیزند.
* پیوند نهانی نسل جوان با شاهنامه
دکتر کزازی با بیان اینکه اگر سنجیده بنگریم و فراخ داوری کنیم، شناخت جوانان ایرانی از شاهنامه بیش از دیگر شاهکارهای ادب پارسی است خاطر نشان میکند: چون شناخت تنها به این نیست که کسی بیت هایی از سرودهای را در یاد داشته باشد. اگر ما به منش، رفتار و کردار ایرانیان و از آن میان جوانان بنگریم میبینیم که پیوندی نهانی با شاهنامه دارند. از دیگرسوی در این سالیان حتی در بیرون، در خودآگاهی گرایش به شاهنامه بسیار فزونی گرفته است. یک نمونه برجسته از آن را میتوانید در روز فردوسی ببینید که هنگامه ای فرهنگی برپا میشود و در هر شهری خرد یا بزرگ و در هر دانشگاهی بزمی برای شاهنامه می آرایند. این را چونان پدیده ای روانشناختی یاد کردم. اینکه جوان ایرانی بیش از دیگر نام آوران و بزرگان ایران زمین به شاهنامه و فردوسی میپردازد خود نشانه این است که به این آگاهی رسیده است که به این دو در این روزگار نیاز دارد.
* سخن پایانی
دکتر کزازی در پایان تصریح میکند: باور استوار من این است که اگر ما ایرانیان به شاهنامه بازگردیم و سرگذشت تبار خود را بر پایه شاهنامه، به روشنی و به دور از تنگ بینی، خشک اندیشی و یکسونگری، بشناسیم، گذشته ای که شکوهمند، شگرف و نازشخیز است، آنچنان توانمند خواهیم شد که بر پایه این گذشته، آینده ای را میسازیم که با آن همسنگ و همساز باشد. ایرانی هنگامیکه سرگذشت خود را شناخت، خواهد دانست که ایرانی کیست و چه ارج و پایگاهی در جهان میتواند و میباید داشت، از این روی به آینده ای که با این گذشته ناساز باشد تن درنخواهد داد.